رادين عزيزمرادين عزيزم، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 30 روز سن داره

عزيز دردونه ي مامی و بابایی

هفته پانزدهم

1391/5/6 8:45
نویسنده : شهره
1,075 بازدید
اشتراک گذاری

سلام نی نی گلم ،عزیز مامی ،

ایشاله که خوب و صحیح و سالم باشی عزیز دلم ، مامی میخواد از هفته پیش که وقت دکتر پاکروش داشتم برات تعریف کنم عزیزم ، چهارشنبه ٤ مرداد بود که ساعت ٥:٣٠ وقت داشتم طبق معمول همیشه مامی پر از استرس بود ، تو مطب دکتر هم که اونقدر معطل میشیم هر لحظه استرس بیشتر میشه ههههههههههههههههههههههه

خلاصه با نگرانی وارد اتاق دکتر شدم طبق معمول همیشه روی تخت خوابیدم تا دکتر ضربان قلب نونوی گلم رو چک کنه ، بعد از بررسی گفت طول سرویکس ٣٣ و به مامی گفت جفتت پائین اومده و باید این قرصها رو مصرف کنی و چهار روز دیگه یعنی یکشنبه هفته ی دیگه با مثانه ی پر بیای که دوباره سونو بشی اگه طول سرویکس خوب شده باشه که احتیاج به عمل ندارم در غیر اینصورت باید عمل بشم ، خلاصه بابائی نگران بود ولی من برای حفظ سلامتی عسلم حاضرم هر کاری بکنم بخاطر همین به خدا توکل کردم که هر چی به صلاحمون هست همون رو پیش رومون قرار بده گلم.

 

روز شنبه ٣ مرداد هم که مامی برای آزمایش تست غربالگری ٢ به آزمایشگاه مراجعه کردم و ازم تست گرفتن و فرداش که روز یکشنبه بود مامی با مثانه پر به مطب دکتر پاکروش رفت خلاصه وارد اتاق شدیم طبق معمول همیشه تا قبل از اینکه دکتر وارد اتاق بشه روی ترازو رفتم و دستیار دکتر فشار مامی رو گرفت ، برعکس هميشه که وزنم از ابتدای بارداری ٥٣ کیلو بود این سری ترازو وزن مامی رو ٥٥ نشون داد البته تعجب کردم چون در عرض چند روز غیرممکن بود که مامی اینقدر وزن اضافه کنه خلاصه دکتر وارد اتاقش شد و بعدش دراز کشیدم تا دکتر ضربان قلب جیگرم رو چک کنه ، در همین ضمن به دکتر گفتم دکتر من وزنم ٥٥ شده چرا اینقدر اضافه شدم که نونوی عزیزم چشمت روز بد نبینه دکتر مثل برق گرفته ها به مامی پرخاش کرد که چه خبره و یعنی در عرض ٤ روز دو کیلو اضافه شدی حتما ناپرهیزی کردی ، حالا از دکتر اصرار که من ناپرهیزی کردم و از مامی انکار

خلاصه کلی مامی رو دعوا کرد که من هر چی میگم بخاطر حفظ سلامتی خودت و بچه هستش و باید رعایت کنی ، مامی هم گفت دکتر الان مثانه ام پره ولی دکتر با عصبانیت گفت یعنی دو کیلو ادرار داری هههههههههههههههههههههه

خلاصه عسلم الان که برای شما تعریف میکنم می خندم اون موقع مامی حسابی ترسیده بود و به قول بابائی لپم گل انداخته بود و از ترسم جیگ نمی زدم که مبادا دکتر بدتر عصبانی بشه ،روز بدی بود ،دکتر حسابی مامی رو دعوا کرد و در آخر هم گفت که طول سرویکس ٤٠ و عرض آن ٢٩ شده و فعلا احتیاج به عمل نیست و فقط باید قرص رو ادامه بدم .خدا رو شکر

راستی دوباره به مامی گفت که هفته آینده باید سرم بزنم ، منم دیگه کوچولوی عزیزم عادت کردم (چهارمین سرم)

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

candle
15 آبان 91 7:59
شهره جون از اینکه بالاخره عمل نشدی خوشحالم ایشالله به راحتی این دوران را طی کنی ... رفتار پاک روش خیلی خنده دار بود .. کلی خندیدم ... می تونم تصور کنم اون موقع چقدر ترسیدی .. خدا نگهدار خودتو نی نی گلت باشه ایشالله