رادين عزيزمرادين عزيزم، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 21 روز سن داره

عزيز دردونه ي مامی و بابایی

احوالات مامان در سه ماهه اول بارداري

سلام به روي ماهت ، قربون اون روي ماهت برم كه نميدونم قراره شكل كي بشي ، فقط اين رو ميدونم كه بي حد و اندازه دوستت دارم.  امروز ميخوام برات از حال و روز اوايل بارداريم بنويسم  ماماني دچار كمردرد و گاهي دل درد ميشدم طوريكه بعضي مواقع استرس مي گرفتم و ترس تمام وجودم رو ميگرفت. چند روزي صبح ها دچار گرفتگي گوش ميشدم طوريكه باد تو گوشهام مي پيچيد و كيپ ميشد ، هر كار ميكردم باز نميشد ، تا چند ساعتي اينطور بودم تا خودش بعد خود به خود خوب ميشد دكتر ميگفت بخاطر فشار بارداري هست. توي خواب پاهام خواب ميرفت و پهلوم مي گرفت طوريكه يه بار از درد و گرفتگي پاهام فرياد زدم و باب جونت با يه هول و هراسي از خواب پريد و ترسيده بود و...
30 آبان 1391

خريدهاي سيسموني براي تو دلي مامان

سلام و صد سلام به روي ماهت ، قربون پسرم برم با اين وسايلش كه دل من و بابائيش رو برده .   امروز ميخوام برات عكس يه سري از وسايلي رو كه برات تهيه كرديم بزارم اميدوارم بعدها با ديدن وسايلت لذت ببري و از سليقه ي مامان مريم جون و مامان و باباييت خوشت بياد عشقمممممممممممم. همشون مباركت باشه عسلكم ايشاله با سلامتي و دل خوش استفاده كنيم. اول از همه يه عكسي از سرويس اتاق خوابت رو كه برات سفارش داديم بزارم قرار شده 4 آذرماه تحويل بدن حالا بعدش عكس كاملي از اتاقت رو خواهم گذاشت نفسم.                        اينم يه عكسي از روتختي كه برات گرفتيم از نمايندگي تاچ تو ميلادن...
29 آبان 1391

30 هفتگيت مبارك

هفتگيت مبارك عزيز دردونه ي مامان سلام و صد سلام به نونوي قشنگم ،‌ خوبي عسلم ؟  اميدوارم كه خوب باشي و اين روزها همش دعا ميكنم به موقع و صحيح و سالم به دنيا بياي عسيسم. راستي به 30 هفته رسيديم گلم ، هفته پيش كه وقت چكاپ داشتم خدا رو شكر همه چيز خوب بود ، فقط دكتر گفت كه از اول ماه نهم بارداري بايد استعلاجي بگيرم و سركار نرم تا مبادا به شما عزيز دلم فشار بياد و بخواي سريع و ناغافل مامان رو ترك كني . ديگه بايد تمام تلاشم رو بكنم كه به موقع به دنيا بياي كوچولوي عزيزم. خلاصه اينطور شد كه دكتر يه استعلاجي يكماهه از اول آذرماه تا اول دي ماه نوشت . البته هنوز تاريخ زايمان رو مشخص نكرده منتها اگه بدوني چقدر بيمه و بيم...
28 آبان 1391

هفته ي بيست و پنجم

        بيست و پنج هفتگيت مبارك عشقمممممممممممممم رادين عزيزم   بالاخره   25 هفته شد ،‌ روزهاي پر از استرس و توام با لذت رو گذرونديم ،ديگه نفس مامان چيزي نمونده.  الان كه دارم اينا رو برات مي نويسم تو وجود من هستي و داري با ضربه هايي كه بهم ميزني منو غرق لذت ميكني .  خدايا ازت ممنونم كه همچين حسي رو به من بخشيدي. جونم برات بگه كه بالاخره وسايل خوشگل شما رو كه به خاله جون شيرين سفارش داده بودم به دستم رسيد. اگه بدوني چقدر خوشگل و دوست داشتني هستن ،‌ من كه از ديدنشون دلم سير نميشه و از الان بيصبرانه و مشتاقانه تر در انتظار تولدت هستم . مامان كه هميشه عاشق لبا...
17 مهر 1391

حالا اسمشو چي بزاريم !؟؟؟؟

  انتخاب اسم براي بهترين هديه خدا   سلام نفس مامان ، پسر گلم ، خوبي عشقم ؟ امروز ميخوام برات از انتخاب اسم قشنگت بنويسم. من و بابايي بعد از خوندن كلي كتاب اسم و شنيدن پيشنهاد اطرافيان تصميم گرفتيم اسمي واست انتخاب كنيم كه هم خاص باشه ،هم ايراني و هم معني زيبايي هم داشته باشه .من عقيده دارم معني اسمها روي شخصيت آدمها تاثير داره به خاطر همين دنبال اسم با معني و هم اينكه كوتاه براي وروجكم بودم.  خلاصه اسمهايي كه براي شما در نظر داشتيم آرتين ، آرين ، آراد ، رادين ، سام ، نيكان بودن . ديگه پس از مشورت من و بابا جوني تصميم بر اين شد كه اسم قشنگ رادين رو براي شما انتخاب كنيم.       &nbs...
31 شهريور 1391

هفته ي بيستم

                                                                             20 هفتگيت مبارك عشقمممممممممم بيست هفته است كه با هم هستيم و لحظه ها رو با هم پشت سر ميزاريم .اميدوارم باقي هفته ها هم به خوبي و خوشي و با سلامتي عسل مامان طي بشه. الان تغييرات اين هفته ي نونوي من اينه : وزن حدود 260 گرم ، اندازه 15 سانتي متر تقريبا اندازه يك كدو سبز كوچك كه الهي مامان قربونش بره.ظاهرا" موهاي قشنگت هم در حال جوانه زدن هست . واي خداي من ك...
24 شهريور 1391

سونوی سه بعدی و دیدن شکل ماهه عسلکم

سلام به روي ماهه كوچولوي خودم ، خوبي مامي جون ؟ قربونت برم پس كي ميخواي تكون بخوري مامي بيشتر حست كنه و خيالش راحت بشه عزيزممممممممممممممممم ايشاله كه هميشه سالم و سرحال باشي عشقم و مامي قربون شما بره . الان مامي تو هفته 19 بارداري هستش ، بزار برات از هفته پيش تعريف كنم كه وقت دكتر پاكي جون رو داشتم . البته يه موضوع ناراحت كننده هم تو هفته پيش براي مامي پيش اومد كه اصلا دوست ندارم هيچ موقع راجع بهش باهات صحبت كنم چون مامي رو خيلي آزار داد البته ميدونم شما هم حس كردي و ناراحتي مامي هم از اين بود كه نونوي گلش الان همه چيز رو فهميده و ناراحت شده ولي پيش مياد خوشگلم . البته تقصير من نبود ولي بايد مامي رو ببخشي كه با ناراحتيش باعث ناراح...
10 شهريور 1391

هفته پانزدهم

سلام نی نی گلم ،عزیز مامی ، ایشاله که خوب و صحیح و سالم باشی عزیز دلم ، مامی میخواد از هفته پیش که وقت دکتر پاکروش داشتم برات تعریف کنم عزیزم ، چهارشنبه ٤ مرداد بود که ساعت ٥:٣٠ وقت داشتم طبق معمول همیشه مامی پر از استرس بود ، تو مطب دکتر هم که اونقدر معطل میشیم هر لحظه استرس بیشتر میشه ههههههههههههههههههههههه خلاصه با نگرانی وارد اتاق دکتر شدم طبق معمول همیشه روی تخت خوابیدم تا دکتر ضربان قلب نونوی گلم رو چک کنه ، بعد از بررسی گفت طول سرویکس ٣٣ و به مامی گفت جفتت پائین اومده و باید این قرصها رو مصرف کنی و چهار روز دیگه یعنی یکشنبه هفته ی دیگه با مثانه ی پر بیای که دوباره سونو بشی اگه طول سرویکس خوب شده باشه که احتیاج به عمل ندارم در غ...
6 مرداد 1391

سونوي NT

سلام عروسک مامی ، از خدا میخوام که صحیح و سالم باشی ، امروز من و بابایی قراره عصری برای انجام سونوی ان تی به مرکز جراحی سهند مراجعه کنیم ، چند روزی میشه از استرس و دلشوره مردم و زنده شدم عزیزم . ایشاله که در پناه خدای مهربون صحیح و سلامت باشی لوبیای مامی . خیلی مامی دلش میخواد جنسیت شما رو بدونه آخه وقتی باهات صحبت میکنم نمیدونم پسملی صدات کنم یا دخملی ، البته که سلامتیت و وجودت برای ما مهمه عزیزم و الا چه دخمل طلا باشی چه پسمل قند عسل باشی من و بابایی عاشقتیممممممممممممممممم  عصر بابایی اومد محل کار مامی و با هم به سمت مرکز جراحی سهند رفتیم ، توی راه فقط سکوت کرده بودم آخه وقتی مامی دلشوره داره حرفی نمیزنه و بابایی از روی ق...
29 تير 1391